جدول جو
جدول جو

معنی روغن دار - جستجوی لغت در جدول جو

روغن دار
(رَ/ رُو غَ)
هر چیز چرب و چربی دار. (ناظم الاطباء). هر چیز که به روغن آلوده باشد. (آنندراج).
- چراغ روغن دار، چراغی که با روغن روشن می شود. چراغی که روغن دارد:
کند خیال تو در چشم پرسرشک آرام
که شعله رام شود با چراغ روغن دار.
اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
روغن دار
چرب، روغنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روغن کاری
تصویر روغن کاری
مالیدن یا داخل کردن روغن مخصوص ماشین میان چرخ، دنده ها و میله های ماشین برای روان شدن و جلوگیری از اصطکاک و ساییدگی آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزه دار
تصویر روزه دار
کسی که روزه گرفته، روزه گیر، صائم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روغندان
تصویر روغندان
ظرف روغن، جای روغن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رُو غَ)
ظرف روغن و حقۀ روغن. (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن روغن نگه دارند. (آنندراج). مدهن. قرز. (منتهی الارب). جای روغن. قرز، ظرفی خرد روغن دار و آن را لحاف دوزان و درودگران برای سوزن و اره و مانند آن دارند، تابه. (یادداشت مؤلف) ، حقۀ مرهم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ زَ دَ /دِ)
صائم. (منتهی الارب) (فرهنگ فارسی معین). آنکه روزه گرفته. (فرهنگ فارسی معین) :
بفر علم و دانش روزه دار است
همان بی طاعتی بسیارخواری.
ناصرخسرو.
عاریت برده ز کام روزه داران بوی مشک
در لب خم کرده زخم ضیمران انگیخته.
خاقانی.
عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست
پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا.
خاقانی.
نوشین چو دم صبوح خواران
مشکین چو دهان روزه داران.
خاقانی.
ز من پرس فرسودۀ روزگار
که بر سفره حسرت خورد روزه دار.
سعدی (بوستان).
بازآ که در فراق تو چشم امیدوار
چون گوش روزه دار بر اﷲاکبر است.
سعدی.
آن روز که روزه دار بودی موافقت کردی و روزه را گشادی. (انیس الطالبین)
لغت نامه دهخدا
(دَ /دِ تَ / تِ)
درون دارنده، کنایه از بداندرون و کینه ور و منافق. (برهان) (آنندراج). تودار که مردمان کینه ورز و منافق باشند. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی). اندرون دار. تودار:
معتبر عالم جاهل شده
گرچه درون دار سیه دل شده.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
وزن دارنده. دارای وزن. سنگین، پول باسنگ و تمام عیار. (ناظم الاطباء). پول تمام عیار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روغن دان
تصویر روغن دان
جای روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درون دار
تصویر درون دار
بد اندرون منافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روح دار
تصویر روح دار
جاندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روغندان
تصویر روغندان
ظرف روغن، حقه مرهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وزن دار
تصویر وزن دار
سنگین، ارزنده دارای وزن سنگین، پول تمام عیار
فرهنگ لغت هوشیار
سر و زبان دار
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی تفنگ قدیمی
فرهنگ گویش مازندرانی